حدود ساعت ۲۲ دیشب در خیابان طلوع بندرعباس بود. از کنسرت همایون شجریان میآمدم که دو نفر با موتور بهم نزدیک شدند. بین ۲۰ تا ۲۵ سال سن داشتند. وقتی کاملا نزدیک شدند اونی که پشت نشسته بود برای اینکه منو متوقف کنه گفت: خوبی علی! از بس این روزها خبر زورگیری شنیده بودم فورا متوجه داستان شدم و خواستم ازشون بگذرم. بند کیف دوربین ام را گرفت و کشید به سمت خودش. دوربین رو محکم گرفتم و لگدی به سینه اش زدم، چاقوی خیلی بزرگ از کنار موتورش بیرون آورد. از ترس اینکه دوربینم رو از دست بدم پا به فرار گذاشتم. از آنجایی که پایم تازه خوب شده نمی تونستم خیلی تند بدوم. کمی تعقیبم کردند و بعد بی خیال شدند. مردی چماق به دست از روبرو می آمد. ظاهرا نگهبان ساختمان های همان اطراف بود. عصبانی و ناراحت بودم. مرد چماق دار که نزدیک شده بود با خونسردی از من پرسید: زورگیر بودند؟! گفتم: بله! گفت این هفته تو سومین نفری هستی که خواستن ازش زورگیری کنند! خداحافظی کردم و گذشتم. با خودم فکر میکردم چرا این زورگیرها به این راحتی میتوانند به هر کجا پرسه بزنند و مال مردم را به یغما ببرند. این موضوع برای 8 نفر از دوستان نزدیک من پیش آمده که در بعضی موارد تا بیمارستان و عمل جراحی و بخیه پیش رفته است.
خدا را شکر اتفاقی نکفتن
بله
ولی در واقع اتفاق بد کفتن
اتفاق بد اینکه یه دوره ای زورگیر به زن و بچه حمله شکه. ولی الان از آدمویی مثل مه و مجید کشاورز ام ناگذرن
پیام واضح این رخدادها برای مردم:
وقتی کسی به فکر امنیت شما نیست خودتان به فکر باشید با هر وسیله ای که می توانید1!
یعنی به جای دوربین و کتاب و گل و شیرینی وروزنامه و..
وسیله ای برای دفاع همراه برد.
به همین سادگی به همین خوشمزگی!!
می دانم قانون جنکل است اما بهتر از بیهوده مردن است
وقتی دغدغه جان مردم دغدغه هزارم است
صلاح بود که مقاومت کردی؟
مقاومت نبود ... در واقع نگهداری از اموال مردم بود
متاسفانه بحث امنیت نه تنها حل نابودن حتی بدته هم ابودن مه به عنوان یه دخت خیلی وقتن مجبورم از خیلی چیزو بگذرم فقط بخاطر ای قضیه
و این داستان همچنان ادامه دارد
مثلا منازل سازمانی نیرو انتظامی تو همین خیابونه!
برای دوستان اسپری فلفل تجویز می کنم . جواب می ده!
به کار من که اومد
پیشنهاد خوبیه!
هر موتوری که بهم نزدیک می شه ضربه یه چاقو توی پهلو هام احساس می کنم من خیلی ترسو شودم این اواخر برای اخبار وحشتناک نزدیک خیلی نزدیک
همیشه پیش از آنکه فکرکنی اتفاق می افتد
من همیشه فکر میکردم چطوری از یه نفر زورگیری میکنند
که دیدم