شاید شما هم جز آن دستهای باشید که پیامک فارسی را با حروف انگلیسی تایپ و میفرستید یا برای نظر دادن راجع به مطلب وبلاگ یا صفحه اینترنتی به این شکل عمل کنید. مسئلهای که در برخورد اینچینینی با خوانش بیشتر به چشم میآید این است; خواندن جمله فارسی که با حروف انگلیسی نوشته شده، کمی سخت تر از فارسی که با حروف فارسی نوشته میشود یا انگلیسی که با حروف انگلیسی نوشته میشود است. موضوعی که به اشتباه در بین گروهی از افراد جا افتاده این است که نوشتن با حروف انگلیسی چه مفهوم فارسی باشد یا گویش( بندری و لری و ترکی) پرستیژ خاصی دارد که نمیشود به راحتی از آن گذشت. احترام نهادن به زبان و گویش خود و استفاده صحیح از آن حداقل کاری است که یک فرد میتواند برای زنده نگه داشتن فرهنگ خود انجام دهد. البته دلایل خیلی زیادی وجود دارد که برخی افراد ناگزیرند به همین شکل عمل کنند. مثلا کسی روی صفحه کیبوردش حروف فارسی نیست یا سیستم عامل بعضی از تلفنهای همراه از حروف فارسی پشتیبانی نمیکند. اما بیشتر دلایل غیر از اینها دارند که منجر به ضرر مالی خود و ضرر فرهنگی جامعهاش میشود.
شوخ:[Shookh] قشنگ ، زیبا _ هر چیز یا حالت خوب. معادل بندرعباسیاش جون [Jon] است.
کلبوک: [Kalbook] مارمولک. بندرعباسیها کلپک [Kalpak] میگویند.
شیله: [Shila] چادر. پوشش زن
بتوله: [Batula]: برقع. پوششی که زنان به روی صورت خود میگذارند. بندرعباسیها برکه [Borka] میگویند.
زریبه: [Zariba] : مزرعه. محل کشاورزی
بادنگو سیاوو: [Badengoo siuow] بادمجان. بادنگو سرخو هم گوجه است.
گبگوب: [Gabgub] خرچنگ. بندرعباسیها سینگو [ Singow] میگویند.
خشه: [Khasha] هیزم. چوب و شاخههای خشکی که برای آتش زدن استفاده شود.
خزیک: [Khazik] یک نوع سوسک صحرایی است. بندرعباسیها خزوک [Khazuok] میگویند.
گودر:[Gudar] گوساله. بچه گاو. بندرعباسیها گسک [Gask] میگویند.
بوچیر: [Buchir] گنجشک. بندرعباسیها جوشک [Joshk] میگویند.
هیلوو:[Hilow] تاب. نوعی بازی. بندعباسیها جیکوو [Jikow] میگویند.
بیک: [Baik] عروسک دستساز که با پارچه، چوب و دکمه ساخته میشود. چیزی نزدیک به دختلوک [Dokhtoluk] بندرعباسیها.
فدا: [Feda] حیاط خانه
فریج: [Ferij] محله. کوی
چپلی: [Chapali] دمپایی
تیار: [Tiyar] جلو. متضاد عقب و پس
گنا: [Gena] دیوانه. مجنون. کسی که فاقد هوشیاری باشد. بندرعباسیها گنوغ [Ganugh] میگویند.
کله: [Kala] طاقچه. بندرعباسیها بالک [Balak] میگویند.
چخیدن: [Chakhidan] رقصیدن. با توجه به این که امر به رقصیدن بچخ Bechakh خوانده میشود، به نظر میرسد بن این کلمه چخ Chakh باشد. چخ به معنی رقص که در گویش مردم کاربردی ندارد. بندرعباسیها به رقص چمک Chemak میگویند.
پینک فلوید را همه یا به صورت مستقیم یا غیر مستقیم میشناسند. یادم میآید که در سالهای پیش؛ قبل یا بعد از اخبار شب برنامهای به نام "تقویم تاریخ" میگذاشت که موسیقیاش کار TIME پینک فلوید بود. موسیقی بسیار جذابی که مرا وادار میکرد بینندهی ثابت برنامه باشم. البته آن زمان هیچ شناختی نسبت به پینک فلوید نداشتم. از آن زمان زیاد گذشته اما هنوز در هر شرایطی که باشم پینک فلوید را شنیدنی میدانم. موسیقی خوب یا هنر ناب باید همچین خاصیتی داشته باشد. تاریخ مصرف نداشته باشد. همیشه و برای همه وقت.
وقتی با دوستی گوشهی دنج این زمین نشستهای و از هر دری سخن میگویی و گاه و بیگاه میخندی و یا ناراحت میشوی، ذهنت تمرکز بالایی دارد. اگر میشد این ارتباط بین انسان و کتاب برقرار شود؛ پدر مادرها هیچ دغدغه ای برای درس نخواندن فرزندانشان نداشتند.
آنچه از سر عشق انجام میشود، فراسوی نیک و بد است...